رفت بی فرصت که می در باده اش از خم کنم
گفت می باید که طاقت طعنه ی مردم کنم
تا رها گردم ز این سیلاب تهمت هایشان
حاضرم حتی تحمل نیش هر کژدم کنم
دیدمش در یک خیابان شلوغی با رغیب
سعی کردم در تلاطم ها خودم را گم کنم
در صراط المستقیمم احتمال فتنه بود
ناگزیرم می برم خود را که سردرگم کنم
راند من را از بهشتش بی جهت تبعید کرد
بی خطایی که برای خوشه ای گندم کنم
از غمش من مبتلا گشتم به دردی لاعلاج
چون جزامی ها چرا من چاره در هیزم کنم ؟
چون طبیبم گفته امیدی ندارد بر شفا
نسخه ام را می برم تا چاره ای در قم کنم
تا شفا در قم بگیرم سمت مشهد می روم
تا خودم را خادمی در مرقد هشتم کنم
مرتضی (اشکان) درویشی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 11
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 03 مهر 1394 06:08
درود همیشه زیبا میسراییدشاعرانگیتان انوشه
مرتضی (اشکان) درویشی 04 مهر 1394 15:38
سپاس از نگاه مهربان شما
طارق خراسانی 03 مهر 1394 06:10
دیدمش در یک خیابان شلوغی با// رقیب//
سعی کردم در تلاطم ها خودم را گم کنم
در صراط المستقیمم احتمال فتنه بود
ناگزیرم می برم خود را که سردرگم کنم
سلام
دستمریزاد اشکان عزیز م
لذت بردم
در پناه خدا
مرتضی (اشکان) درویشی 04 مهر 1394 15:38
سپاس از نگاه مهربان شما
طلعت خیاط پیشه 03 مهر 1394 21:50
درود بر شما
بسیار زیبا قلم زده اید.
مرتضی (اشکان) درویشی 04 مهر 1394 15:39
سپاس از نگاه مهربان شما
اله یار خادمیان 04 مهر 1394 06:25
سلا م ودرود برشما طیب الله نوشیدم از شراب اندیشه شما
دوست عزیز رقیب را اصلاح فرمایید رغیب نوشته شده
مرتضی (اشکان) درویشی 04 مهر 1394 15:40
سپاس از نگاه مهربان شما ... چشم سپاس از تذکر شما
مرتضی (اشکان) درویشی 04 مهر 1394 15:52
البته منظور بنده از رغیب مرد بسیار خوار بوده بزرگوار
نگار حسن زاده 04 مهر 1394 14:09
مرتضی (اشکان) درویشی 04 مهر 1394 15:40
سپاس از نگاه مهربان شما