یک روز چشم تو به رویم خواب خواهد شد ...
عکس تو بر روی دل من قاب خواهد شد ...
محبوبه ی رؤیای من ! دنیای من ! برگرد ...
با رفتنت این چشم ها بی خواب خواهد شد ...
دیشب درون چشم هایت تا خدا رفتم ...
یک گوشه از ابروی تو محراب خواهد شد ...
فکر و خیالت ... نوشدارویی که فاسد بود ...
این نوشدارو قاتل سهراب خواهد شد ...
از خوشه های خشم تو در کاسه ی صبرم ...
با چشم مست تو شرابی ناب خواهد شد ...
اصلا رهایم کن ! برو ! دست از سرم بردار ...
با تو تمام نقشه ها برآب خواهد شد ...
دیگر تو را عاشق نخواهد شد ... نخواهد شد ...
قلبی که با دلدادگی بی تاب خواهد شد ...
گرگی برای بره ای ، دل را به دریا زد ...
چوپان کی از این صحنه ها سیراب خواهد شد ...؟
اینگونه بر من می گذشت و ... فالگیری گفت ... :
شاید امیدی هست ... شب ، مهتاب خواهد شد ...
پ . ن؛به دلیل همتراز کردن ابیات در مصرع سوم محبوبه ی من به کار برده ام ،اگر جایگزینی دارید لطفا بفرمایید تا قرار دهم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 15 آبان 1402 11:09
آرزو بیرانوند 18 آبان 1402 23:51
بسیار سپاسگزارم از زحمات شما جناب عاجلوی عزیز
سیاوش دریابار 15 آبان 1402 12:55
....یه قل دو قل.....
کاش پیرمرد قبیله
سنگهای ریزش را
می کاشت
باران که که می امد
درخت کوه سبز می شد
وقتی میوه اش می چید
سنگ ریزه
برداشت می کرد
سلام
روز شما بخیر
مهمان دفتر شعر شما بودم
شیوا روان و با نشاط سروده اید
قلبا ارزوی توفیق روز افزون برایتان دارم
مانا باشید
آرزو بیرانوند 18 آبان 1402 23:51
جناب درباریان خوشحالم کردید با کامنت زیباتون
سروش اسکندری 15 آبان 1402 16:46
درود بر شما بانو بیرانوند بسیار زیبا سرودید
سروش اسکندری 16 آبان 1402 09:18
بانو بیرانوند زیبا سرودید
آرزو بیرانوند 18 آبان 1402 23:54
جناب اسکندری عزیز ممنون از لطفتان
کیوان هایلی 17 آبان 1402 11:24
درودتان باد مهربانوی بزرگوار
بسیار زیبا سرودید
رقص قلمتان نویسا و جاودان
آرزو بیرانوند 18 آبان 1402 23:55
جناب کیوان خان ممنون از کامنتتون بهم انرژی میدین????????