طرح بهم خورده ی زندگیمو
خط بزن و یه شکل تازه رو کن
خاطره ها رو پس بگیر از این عشق
خودت رو توی لحظه جستجو کن!
چه بی تفاوتم به چشم خیست
چه بی بهونه باز داری می ری
من وسط فاصله ها نشستم
تو اونور جاده ی ناگزیری
چجوری تا ابد به پات بمونم
وقتی همیشه موندنت عجیبه
وقتی تو آدمِ دلم نباشی
تلخ ترین میوه ی قصه سیبه
اونروزا وقت رفتنت می مردم
اما دیگه عادته بی تو بودن
می گفتی عشق ما رو چشم می زنن
بس که تموم آدما حسودن
گذشته ها گذشته، اما حالا
کجای قصه مون حسودی داره؟!
لحظه به لحظه اضطرابه دنیام
عشق عجب اوج و فرودی داره!!
شکسته ظرف طاقتم تو دستات
من و ببخش به اونهمه صبوری
ببخش که راه ِ رفتن و نبستم
راضی شدم به ارتکاب دوری!
نه اینکه رفتنت برام قشنگه!
خستگیمو بزار به پای عادت
یک کلمه ( حس به هم رسیدن )
رو لب زندگی گرفته لکنت…
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 16 فروردین 1403 12:29
!درود
محمود فتحی 18 فروردین 1403 06:59
درود برشما شاعرتوانا
محمود فتحی 18 فروردین 1403 07:01
درود برشما مواید باشید
محمود فتحی 19 فروردین 1403 07:18
سلام درود