عقاب عزیز

"عقاب عزیز

با گردن سفید افراشته

پران بران قهوه اى

چونان توتم سرخپوستى

براى خراش آسمان اینبار

براى باران

و دیدن لذت بخش اسبان جنگنده ى آزاد

سرازیر به اتاق من

نشسته روى پیشانى صندلى

تاریکى مرا لمس کرد

و تو دخترانه نگاهش کردى

******

راحت ترى بپرى بروى

دوست دارم بمانى اما

همانطور که روزى مرا فرو رفته بودى

از ابرهاى یکسره ى بافته شده که انداخته بودى اش پایین

بالا را رفته بودم

همان روز که درختان تنومند چنار را

پوشیده

درزهاش را گرفته بودیم

دستانت روى

تمام چرخ دنده هاى من

بود

وقتى زنگ زدى

که نیستى دیگر

من فرسوده شدم

روى فرود زمین

با نواى غم اندود قره نى

پاشیده روى رشک هاى خاکسترى

گندم هایى که بیمارى قارچى گرفته بودند

روى حصار خانگى

خاک هاى فقیر

و کسى که مبهوت شلوغى خیابان هاست مبهوت ضرب آهنگ کوبیدن دستها

براى بازپس گیرى حقى

در آن روزهاى بهارى...

که هنوز محقق نشده

پایه هاى موریانه وار تریبون ها

سست زده تر از دمل چرکین از سرهاى بزرگ براى ترکیدن

مبهوت مردمى که رخت هاشان را بى گیره مى آویزند در باد

عقاب جان

پروانه هم نیستم که بپرم

و این دردناک ترین قسمت من است

تراژدى این روزهاى من

میبینى...

راحت ترى بپرى بروى

دوست دارم بمانى اما

همانطور که روزى روییده بودى ام از آستین هام

ایستاده بودى ام از قلب

که رگهاش تپانچه وار خون هاى نابسامان را دود مى کند

جریان وحشى هیچ,که خوانده بودى ام

براى ماجراى از اول ایستادن از قلب

از نقطه ى معتقد به اعتقاد

از ایستادن وسط رعد و برق

مخلوطى از اعتقاد سرخپوستى به بارندگى

و دارندگى عقابى چنین آزاد

پس از آن

پس از طوفان

پس از دود کردن خون هاى نابسامان

که علامتى ست براى باز آمدنت

و ماندنت

و روییدنت در من."

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 52 نفر 54 بار خواندند

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا