اصرار میکنم نرو ؛ انکار میکنی چرا؟!
با این دل شکسته ام ،پیکار میکنی چرا؟!
در خواب دلنشین تو ، من پادشاه هفتمم
این شاعر شوریده را بیدار میکنی چرا ؟!
ما با هزینه ای گران ناز تو را خریده ایم...
از نو دوباره عشوه ات تکرار میکنی چرا؟!
سلول های قلب من ،تسلیم محض چشم توست
با من شبیه دشمنت، رفتار میکنی چرا؟!
سهمی نداده ای از آن لبخند های خود به من
بر دیگران ولی از آن، ایثار میکنی چرا؟!
من را میان نهادی و دورم حصار میکشی
من را شبیه سوزن پرگار میکنی چرا ؟!
هیچ است بی تو این جهان، اندوه سخت رفتنت
بر این سر بریده ام ، آوار میکنی چرا؟!
در چشم من نگاه کرده ای،دروغ گفته ای...
انکار عشق من به خود اجبار میکنی چرا ؟!
روزی برای گفتن از عشقت تو لکنت داشتی
حالا چه شد ؛ به نفرتت اقرار میکنی چرا ؟!
✍#سینا_عباسی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 فروردین 1403 14:14
سلام ودرود
محمود فتحی 11 فروردین 1403 15:48
درود برشما شاعر گرامی نوروز برشما مباذک