هوای دیده ابری گشته می دانم که غم داری
به دل هر لحظه می گویم تو میایی تو می باری
تو گفتی اشک های عاشقان را دوست می داری
مبادا انتظارم را به دست باد بسپاری
به هرجا از پیت گشتم که باشد بلکه دیداری
ولی افسوس ای جانا نگشتم لایقت آری
رفیقان یک به یک رفتند و از آنان خبر داری
تراب اینجا نشست تنها نه یاری و نه دلداری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 آبان 1401 13:12
درود و سلام موفق و مانا باشید