با این درد جگر سوز خود چه میکنی؟
با بد عهدی زمانۀ خود چه میکنی؟
با این همه خون جگر که خورده ای
با زخم بیوفایی یاران چه میکنی؟
گویند دشمن نزدیک خطرناک تر است
با دشمن درون خانه ات چه میکنی؟
با این دشمن سر به بالین نهاده ات
با این همه بخشش و کرم چه میکنی؟
ترسم که ببخشی همه را به روز حشر
پس با جگر پاره پاره ات چه میکنی؟
با یاد کوچه و غربت پدرت علی
با یاد مادرت فاطمه چه میکنی؟
با این همه غصه و تنهائی ای حسن(ع)
با یاد خانه نشینی علی چه میکنی؟
چند بار هر چه داشتی انفاق کرده ای
با نا سپاسی این زمانه چه میکنی؟
تراب هم به در خانه ات آمده ای کریم
با این گدای درب خانه ات؛چه میکنی؟
*مسعود افشار*با تخلص(تراب).
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 18 فروردین 1402 12:36
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 17 آبان 1402 01:21