گرچه میخندید اما یک جهان دلگیر بود
از خودش،از زندگی،از عاشقی هم سیربود
خسته و زخمی تراز آن بود تا درمان شود
نوشدارویش شدم ،وقتی رسیدم دیر بود
* * * * *
توباشی وشب باشد واستخاره سخت است
از جام لبان تو کنم کناره !!!! سخت است
دیشب که خطا کردم و کامی نستاندم
جان تو چنین خریتی دوباره سخت است
* * * * *
این همه نازت که آموخته؟
از دو لبت شعلهبرافروخته
دست به روی دو انارت مبر
وای دلم رفت پدر سوخته
* * * * *
شدکهشدیاکهنشد،هرچهکهخواهدبشود
شدنش خوب ولی ناشدنش هم به درک
حسین یوسفی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 آبان 1401 13:26
درود و سلام موفق و مانا باشید
حسین یوسفی 25 آبان 1401 14:31
درود و سپاس ????