3 Stars

همه ی شعرم

ارسال شده در تاریخ : 06 آذر 1401 | شماره ثبت : H9422944

بر سر قبرم
از خودم پرسیدم:
"چند سالش بود؟"
خودِ من گریه اش را نوشید
گفت : "به گمانم چند سالی از تو کوچکتر بود
حیف شد، شاعر بود
خط خوبی هم داشت"
ناگهان بغضش ترکید
بغض من اما خندید!
گفتم: "شاعر بود؟ من نمی دانستم!
خلوتش اما، می دانستم پُر بود
گاهی آنجا بودم
پُرِ مه بود انگار
رنگ چشمی هم بود
یک بار گفت به من
به همان است دچار!"
خودِ من سوگش را
بر سرِ قبرِ خودم زار زد زار!

من سیه پوش و غمین
از آن مقبرِ سرد،
بازگشتم و در خانه
روی مبلی کهنه
لم دادم و اندیشیدم:
شاعر بود...؟
نکند خودِ من راست می گفت؟!!
ولی... اما... آخر...
شعرهایش کو؟
راستی...
هان...! فهمیدم!
رنگ آن چشم در مه
شاید،
همه ی شعرش بود...

پ.ن:
تقدیم به چشمانی که
در میان این همه شلوغ؛
سکوت روشن من اند...

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 58 نفر 156 بار خواندند
امیر عاجلو (07 /09/ 1401)   | اسماعیل سهامی (08 /09/ 1401)   | امیر عاجلو (14 /09/ 1401)   | م. آسو (19 /11/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (07 /09/ 1401)  امیر عاجلو (14 /09/ 1401)  
تعداد آرا :2


نظر 2

شاعر نظر دهی برای این شعر را غیر فعال کرده است.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا