آه ای خیالِ غیرممکن! ای امیدِ پوچ!
یادت هنوز توی ذهنم درد میکند
آن خاطرات لحظههای عاشقی، مرا
بیتو چنان، ستارهای شبگرد میکند
تو دور میشوی و من منفور از جهان
با زندگیِ بعد تو درگیر میشوم
بعد از تو در شبانههای خاطراتِ خویش
در اوج کودکی، نحیف و پیر میشوم
انگار، واژههای من بعد از تو ساکتاند
انگار، بیتو زندگی یک کذبِ واقعیست
هرکار کردهام پس از تو مرگ بود و مرگ
این روزمرگی و پوچی، زندگی که نیست!
شاید شبی ترانهای گفتم برای تو
شاید شبی ترانهای گفتم برای عشق
شب میرود، خیال تو هم دور میشود
یادت بخیر ای خیالِ ماورای عشق!
غزاله غفارزاده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 30 فروردین 1402 08:33
لطیف و دلنشین
غزاله غفارزاده 30 فروردین 1402 15:03
درود ممنونم
سیاوش دریابار 28 شهریور 1402 09:55
سلام
بسیار زیبا نگاشته اید
شوق ذوق قلم رقصنده تان مستدام و عمرتان جاودان
ایام به کام
روزتان خوش سرانجام
موفق باشید
غزاله غفارزاده 28 شهریور 1402 13:56
درود بر شما ممنونم
محمد مولوی 17 اسفند 1402 00:45
درود شاعر گرامی
تولدتان مبارک