<<گیسو>>
آن که مستاز شاخهٔ افتادهٔ گیسوی توست
دوستدارِ پیچ و تابِ سادهٔ گیسوی توست
بسکه داری پیچکِ رقصنده روی شانهات
هر که میبیند تو را دلدادهٔ گیسوی توست
تا پریشان میشود موی تو با دستِ نسیم
چشمِ من دنبالِ هر آزادهٔ گیسوی توست
ماندگار و گرم و تلخ و گاه شیرین و خنک
بهترین عطرِ زمانه، زادهٔ گیسوی توست
غم فراری میشود از عاشقت، تا هر زمان
"بوی خوبت" لشکرِ آمادهٔ گیسوی توست
روز و شب میگویمت با گویشِ شیرازیام
خوش به حالِ گُل که او همسادهٔ گیسوی توست
هر زمان موی خودت را میکنی رنگِ شراب
شاعرت، آنلحظه مستاز بادهٔ گیسوی توست
دستِ من از ابتدای راهِ ابریشم گذشت
مقصدِ او انتهای جادهٔ گیسوی توست
#امین_مقدس
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 12 بهمن 1402 12:41
.مانا باشید و شاعر