بر جام من نظر کن، ساقی بده شرابی
من مستم و ببینم از یار خود سرابی
مِی میزنم خدایا بر خاطراتش امشب
بر تلخی شرابم شیرین ندارم امشب
من توبه کرده بودم، داد از شراب نابش
گفتا بخور که این مِی ارزد به آن عذابش
من در درون باده دیدم دو چشم او را
بردم ز پیش ساقی هم باده هم سبو را
من مست چشم اویم باده بهانه باشد
بر جای من خدایا هیچ کافری نباشد
من شمع هجر اویم، پروانه در برم نیست
حقا که اشک شمع ها جز مرگ شعله ها نیست
من مینویسم از او یادی ز ما ندارد
گفتم که دست هایم اصلا نمک ندارد
بر باد رفته بودم با رفتن تو رسما
این باد سرد پاییز سوی تو دارد حتما
من بر کسی نگفتم اسرار عشق یارا
«دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا»
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 16 بهمن 1401 12:55
.مانا باشید و شاعر
محمد حسین شریفی 16 بهمن 1401 15:36
خیلی ممنون استاد
منوچهر فتیان پور 16 بهمن 1401 16:37
سلام
بسیار دلنشین و زیبا خواندمتان
همیشه شاعرانه باشید در پناه حق
محمد حسین شریفی 16 بهمن 1401 21:36
سلام استاد عزیز ممنونم از توجه شما