《مرگ عشق》 غزل
زمانی قامتم خم شد که مرگ عشق را دیدم
دلم پُر درد و ماتم شد که مرگ عشق را دیدم
گل باغش چو شد پژمرده مرغ دل نشد خوشخوان
محبّت در دلم کم شد که مرگ عشق را دیدم
همان روزی که مرغ جان اسیر عالم دون شد
پلیدی شکل آدم شد که مرگ عشق را دیدم
از آن روزی که خورشید فروزان شد اسیر شب
سیه این روز عالم شد که مرگ عشق را دیدم
از آندم مهربانی پَر زده از بام این خانه
چو با دل کینه همدم شد که مرگ عشق را دیدم
ز هنگامی که ساغر را شکسته پیر میخانه
بجای باده پُر سَم شد که مرگ عشق را دیدم
نزد پروانه پَر بر گِرد شمع ما شبی خاموش
غم این سینه مرهم شد که مرگ عشق را دیدم
فروزان نیست دیگر ماه شب تابی در این خانه
هوا تاریک و مُبهم شد که مرگ عشق را دیدم
نباشد محرم اسرار دل جز دلبری شیرین
دَمی بیگانه محرم شد که مرگ عشق را دیدم
نشد دل شاد در عالم که هرگز《مخلص صادق》
غم عالم مسلّم شد که مرگ عشق را دیدم
دوشنبه۱۴۰۰/۶/۸
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 05 خرداد 1402 16:05
.مانا باشید و شاعر
سجاد حقیقی 05 خرداد 1402 20:31
عالی
غرق بیکران عشق باشید
قاسم لبیکی 09 خرداد 1402 13:55
درود
زیبا
دلنشین
روان
سپاس