《نگاه مهربان》 غزل
من آن دوزخ طلب هستم که جنّت را نمی خواهم
تو را می خواهم آن روز قیامت را نمی خواهم
به امید بهشتت یا ز ترس آتش دوزخ
نگردم بنده ای مومن فلاکت را نمی خواهم
ز روی عادت روزانه هر دَم سجده بر خاکم
من این حمد و ثنا از روی عادت را نمی خواهم
نمی خواهم تو را چون پُر کنی این خوان من از نان
بزرگی نازنین من آن سخاوت را نمی خواهم
بزن آتش به جانم تا شوم عاشق ترین عاشق
بجز آن شعله ی سوزان نارت را نمی خواهم
به دوشم بار عشقت را نها تا خَم شود قامت
من این سرو بلند راست قامت را نمی خواهم
مرا خوار و ذلیلم کن ولی دورم مکن از خود
من آن تخت سلیمانی و شوکت را نمی خواهم
غم دوری ز تو احوال دل را می کند بس ریش
من این درد و بلا را این مصیبت را نمی خواهم
تمام عالم هستی تویی هر جا که می بینم
جز این باشد در اینجا شام ظلمت را نمی خواهم
نگاه مهربانت را نگیر از《مخلص صادق》
ز خود دورم مکن خواری و خفّت را نمی خواهم
چهارشنبه۱۴۰۰/۵/۱۳
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 تیر 1402 18:22
.مانا باشید و شاعر