«درمان درد»
درد دلم به غیر تو درمان نمی شود
راز دلم به پیش تو پنهان نمی شود
هر دَم کنار من تو نشستی ندیدمت
دیدی دل مرا که مسلمان نمی شود
باران رحمتت چو نبارد به این خزان
باغ خزان دل که گلستان نمی شود
ویرانه را بکن تو گلستان که غیر از این
جغد شبم چو مرغ هَزاران نمی شود
نور امید تو نکند روشن این دلم
در شام تار دل مَهی تابان نمی شود
گر نور شمس تو نکند روشن این سرا
فردایِ روشنی که نمایان نمی شود
بیراهه می روم تو صراطم همیشه باش
غیر از صراط تو که فروزان نمی شود
پاییز این دلم شده بی برگ و زرد و زار
بعد از خزان همیشه زمستان نمی شود
این توسن هوا شده هر کس سوار آن
نیکی انیس و مونس آن جان نمی شود
دیدی زمانه «مخلص صادق» چسان گذشت
نفس هوای جان که نگهبان نمی شود
دوشنبه99/9/17
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 05 بهمن 1402 11:16
درود بر شما
محمدهادی صادقی 06 بهمن 1402 00:41
درود و سپاس