«تلخیِ شیرین»
بیاد چشمه ی شیرین ، شدم من آن فرهاد
نشد که ساغر دل پُر ز باده شد بیداد
ندیم کوه و سرم گشته تیشه باکی نیست
ز سوز دل که بر آرم ز سینه ام فریاد
میان جام دلم باده ای ز شیرین است
دلی که شعله فتاده در آن نباشد شاد
شب سیاه و زمین سرد و دل شده غمگین
میان باغ خزان نیست شاخه ی شمشاد
شدم شکار و گرفتار دام تو گشتم
میان دام تو افتاده این دلم صیّاد
میان شعله ببین زاده می شود ققنوس
میان شعله ی آتش دوباره باید زاد
اگر چه دل همه سوز است و غم در آن پنهان
هر آن دلی که نسوزد نمی شود آباد
ببین که مرغ دلم در قفس اسیرت شد
بیا تو این دل غمدیده را بکن آزاد
نگر که چرخ زمانه هنوز می چرخد
جواب ظلم تو را هم زمانه خواهد داد
بیا تو «مخلص صادق» همیشه عاشق باش
هر آن کسی که کند ظلم می شود شدّاد
یکشنبه99/9/9
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 11 بهمن 1402 11:39
لطیف و دلنشین
محمدهادی صادقی 11 بهمن 1402 18:05
درود و سپاس
محمود فتحی 11 بهمن 1402 12:49
درود برشما بیاد ناله ی شیرین شدم فرهاد باپوزش شاعر گرامی
محمدهادی صادقی 11 بهمن 1402 18:06
درود و سپاس جناب فتحی
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 11 بهمن 1402 23:19
درود بر شما گرامی
بسیار زیبا بود
برقرار باشید و استوار
محمدهادی صادقی 12 بهمن 1402 08:50
درود و سپاس از نگاه زیبایتان جناب انصاری