«شام تار»
دیدم که در بند است خورشید زمانه
دیدم که ظلمت گشته شام تار خانه
دیدم هوا تار است و مهتابی در آن نیست
نوری نمی تابد به کنج آشیانه
دیدم پرستو نیمه شب ترک وطن کرد
کوچ پرستو بود در شام شبانه
دیدم زمستان گشته فصل سوز و سرماست
دیدم بهاری نیست حتّی یک نشانه
دیدم که دامی بود و صیّادی در این دَهر
در دام آن صیدی ندیدم بهر دانه
دیدم شب یلداست خورشیدی در آن نیست
دیدم سیاهی بود در این بیکرانه
دیدم که حق را روز روشن سر بریدند
دیدم که گشته جوی خون اینجا روانه
دیدم اذان مکر و تزویر و ریا را
صد آیه می خواندند بی عذر و بهانه
دیدم خزان گردیده بلبل گشته خاموش
در گوش من می خواند درد این فسانه
ای «مخلص صادق» شبی تاریک و تار است
در بند ظلمت گشته خورشید زمانه
شنبه99/8/17
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 04 اسفند 1402 13:50
سلام ودرود
محمدهادی صادقی 04 اسفند 1402 22:43
درود
محمود فتحی 04 اسفند 1402 14:09
درود گرامی
محمدهادی صادقی 04 اسفند 1402 22:43
درود و سپاس