«صید و صیّاد»
شور و حالی دارم امشب چونکه غم در خانه نیست
ظلمت شام سیاهی در دل کاشانه نیست
گشته مجنون دل ، سراغ عشق لیلی می رود
در میان این همه مجنون یکی فرزانه نیست
آتشی افتاده در جانم که می سوزد مرا
عاشق شمع فروزان غیر از آن پروانه نیست
در مسیر عاشقی دیوانه بودن عار نیست
در مسیر عاشقی جز عاشق دیوانه نیست
باده ی شیرین بَرد هوش از سر فرهاد دَهر
هر که عاشق شد که جایش گوشه ی میخانه نیست
باده سرمست و پریشان می کند حال مرا
این پریشان حالی ام تنها ز آن پیمانه نیست
گر که صید تور صیّادی شود روزی دلی
صحبت صیّاد دل تنها به دام و دانه نیست
خاک دل را از اَزل با آتشی آمیختند
دل که با این سوزِ عشق و عاشقی بیگانه نیست
هر دلی عاشق شود مجنون صحرا می شود
تیشه ی فرهاد و کوه بیستون افسانه نیست
«مخلص صادق» دلت عاری بکن از خار و خس
جای خار و خس کنار لاله ی گلخانه نیست
پنجشنبه99/8/15
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 05 اسفند 1402 08:14
درود بر شما
محمدهادی صادقی 05 اسفند 1402 15:35
درود و سپاس
محمود فتحی 06 اسفند 1402 07:12
مواید باشید
محمدهادی صادقی 06 اسفند 1402 11:03
درود و سپاس