در لحظهء طوفانی، با موج پریشانی
صد بار مرا کشتی، ای باعث ویرانی!
صدبار مرا کشتی، من زنده شدم از نو
این خاصیت عشق است؛ جان را که بلرزانی!
این خاصیت عشق است؛ ویران شدن و آن گاه
آباد شدن از نو، این را که تو می دانی!
این خاصیت عشق است؛ یک لحظه هوا صاف و
یک لحظهء بعد از آن دنیا شده بارانی!
باران که ببارد باز، من همتپش ابرم
هر ثانیه سرشارم از شوق فراوانی!
این شوق فراوانی، یعنی که پر از عطری
عطری که تو را پر کرد از جذبهء پنهانی!
نه جذبهء پنهانی، یک جاذبهء پیدا
یک حادثهء پرشور، در اوج غزلخوانی!
من با تو غزلسازم، مست از تب شعر و شور
با خلسهء مولانا تن را که برقصانی!
جان را که برقصانی، در بطن تو می چرخم
درگیر سماعم کن، در لحظهء طوفانی!
شبنم حکیم هاشمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 19 امرداد 1402 08:15
.مانا باشید و شاعر