ببار باران

ببار باران...

ببار باران که دیگر دنیا پاک نیست
ببار بشور رخسار عالم تا شود نیست

ببار ای ابرکم دنیا را جای من نیست
کسی دیگر با خاطراتش یاد نیست

ببار باران دگر کسی در راه حق نیست
عهد و پیمان کس دگر راست نیست

قسم های ما از دل و صاف نیست
به عشق مبتلا شدن دگر کارما نیست

دلتنگ دلدار شدن در یاد ما نیست
اشک های پاک دیگر برایمان نیست

ببار خیس شم که جسمم پاک نیست
تمام عمر را هرز رفته دگر راه نیست

ببار باران زمین بی تو قشنگ نیست
همه روزهای ما با تو که غم نیست

زمستان خدا رنگش چنان نیست
ازین دوران سخت بی بهار نیست

سراپا فصل ها همچو پار نیست
غم و اندوه ما دیگر خزان نیست

سرم را بر بالین هر کس گذاشته
مرا پس داده و دیگر که یار نیست

نسلها رد شد و مردان این شهر
همه لبیک گفتند و همراهمان نیست

درس عبرتها آموختیم لیک چه سود
ما خام ماندیمو چون آنها در جهان نیست

افسوس میخوریم از دیربازان تا به امروز
که ای رب من،چرا چون آن شیران نیست

استوار و محکم دادند وعده هاشون
گرو گذاردن ریش،کجی در کارشان نیست

صداقت پیشه داشتند آن بزرگان
صمیمی دل و بد در بینشان نیست

چنین بزرگانی رفتند و شایدم نیست
دروغها جای شد وحتی امید نیست

مردهای ما شبیه هیچ مردی نیست
عشق را سم بینند چون اهل دل نیست

احکام خدا هم در یاد و کارشان نیست
شده دیوانه خانه هیچکس راست نیست

خوشی را تا تهش رفتندو سیر نیست
پله چنتایی می جهند چون صبر نیست

http://sorodehayeman.blogfa/com

تقدیم به نگاه مهربانتان

ایمیل مقصد