ز جهانی که همه در سوی آن بد میکنند
هرکه از زورش بدان،حق و ناحق میکنند
ز جهانی که شود رتبه پناه هر کسی
بوی تعفن بدهد هر خارزار هر کسی
دل چه غمگین است چو بیند این خلق
بازی بر گرفتند این خدا را که چه تلخ
نیست فهم آن،داند که آخر پوچیست
ترسم آن روزی که گویند ، او کیست؟
بزن باران که دل را پر ز آه است
گهی غم دارد آن می چاره ساز است
بزن رعدی که این حلق را چو فریاد
که بسیار است و رفت این عقل بر باد
خردمندان ز هوشیاری که آنان را فقیرند
که بار کم بدارند و ز دنیاها کثیر اند
کسی بر روی آنان را شناس نیست
چو دلقک ها که هر خاری سوار نیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 12 مهر 1402 11:47
!درود
حفیظ (بستا) پور حفیظ 13 مهر 1402 19:09
درودها خدمت جناب نظری عزیز بسیار زیبا نغز دلنشین و مخاطب پسند سرودهاید. درود بر شما
سامان نظری 13 مهر 1402 19:27
سلام و عرض ادب خدمت استاد پور حفیظ مچکرم نظر لطف جناب عالی هستش استاد
شبنم رحمانی 15 مهر 1402 23:41
درود بر شما. بسیار زیبا
سامان نظری 19 مهر 1402 18:55
سلام و عرض ادب خانم رحمانی مچکرم نظر لطفتون هستش