آن خدا بازیگری هشیار بود
برتر ز هر خلقی بدان دانا بود
چون بساختش سینمایی چون جهان
آسمان و کهکشان و این زمان
گر خوشی ها را کسانی امتحان
مشکلات را تبصره شد در نهان
ما که ناشی ها بدان بازیگری
عصر ما شد آخر عصیان گری
چون ندانستیم که حلوا گفتنش
از به شیرینی بشد تلخ، تلخ ترش
من ندانستم که حد را چون گذر
تلخ شود هر مزه ای را حت عسل
ما شدیم کاشف به هرچی علم آن
ولیکن او جواب ها در زبان
هرچه آگاهی بدان هی بیشترش
ظرف نادانی بشد چند ده برش
چونک ما انسان بداریم این طمع
ظرفیت را کس نباشد در ملع
هرچه در اوج توانت هست بکار
وقت برداشت تیغی بر پرده بزار
چون برایت بهتر است سر عزل
مست آن،شاعر شوی،شعر و غزل
بکوشید راز این دنیا چه بود
عمر خود را هیچ نبرده زان بسود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 26 مهر 1402 10:54
!درود
سیاوش دریابار 27 مهر 1402 07:36
شنیدم
بعد من تنها نبودی
شنیدم
بعد من می می سرودی
سلام
شعرتان بسی زیباست
برای قلم سبزتان آرزوی مانای دارم
فکر گران سنگتان جاودان
موفق باشید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 27 مهر 1402 21:53
درودها جناب نظری بسیار زیبا بود