به نام خداوند پرندگان عاشق

به نام خداوند پرندگان عاشق
دلم می خواهد تمام کاغذها را تصویر چهره دوست داشتنی تو کنم و تمام دیوارهارا پُر ز نام تو؛ پُر، ز نام پرنده ایی در قفس تن که مدام بال می زد، گاه به دیواره میخورد و گاه پرهای روشن اش به قطره های تیره خون آغشته می گشت و همه می دانستند در پس لبخند دوست داشتنی اش، کازاری خسته برای رفتن، برای رسیدن به پرچم پر نور داشت؛ حالا می گویند شعار می دهی که می گو ایی: آرمان، نام همیشه جاوید قلب من است.؛ اما هر چه می خواهند بگویند، همانگونه که عشق تورا به معشوق درک نکردند، که چطور ضربات را زیر سایه های بی باوری، تنها، با روشنای باورها، تاب می آوردی؛ آنگاه که شاید با خود می گفتی: عشقی که با آن عظمت، گوشه بیابان ناحقی، بی سر باقی بود، پس این سر، روی شانه های من در این روزگار بی انصاف سنگین است.
و به پیش میرفتی؛ رو به جلو، مانند آوینی که بر روی مین ها، قوی قدم می گذاشت و برای آینده رجز می خواند و رقیب می طلبید.شبیه به مردانی که مردانه و از پا نایستاده، وفادار به ایمان فرزندان آینده، به مویرگهای تمیز آسمان جذب می شدند،و چه پاکیزه برکت دانه های خوش عطر باران جهان می گشتند. و من چقدر عجیب عاشقم که می دانم چه زیبایی می دیدی در آن سو، که باز حق را و حسین را و علی را نفی نکردی، حتی کنار برق شمشیرهای بی مروتی که پیش تر، فکر می کردیم در همان هزاران سال پیش نسلشان مخدومه، کنار اربابان بی خدای برده فروش و بت پرستشان دفن شده اند. آنقدر اشک ریخته ام تا توانستم برای تو بنویسم؛ نه مانند قلم قدیم و ناآگاه سالیان دور که از آن تعفن چهره های ناماندگار زمینی می چکید، صورت های بزک شده ایی که نهایت شاید برای کوتاه مدتی زیبا می ماندند، سپس چه زود آب می شدند، می رفتند و زشت بودند، بسی زشت و بی قواره؛
اما من علمدار زیبا را دیدم که هزاران سال است که ماندگار و بلند، خوش رو از نور حقیقت، با قامت ایستاده، ارباب حق جوی مهربان را پرچمدار است و حال دیدگانم تورا یافت، تورا که زودتر دیده بودیشان، و چه به وقت و چه به موقع دیدمتان. خدایا شکر و سپاس و بارها حمد، که تورا، آرمانم را پرنور و راه بلد، دقیق میان هجوم گدازه های ترسناک پیکره های نفرین شده ی آویزان از تاریکی متعفن محض، که بی قواره و قهقهه زنان به سمت زمین متعادل هجوم می آوردند، و در نامتعادل ترین حالت انسانیت، حقانیت را احاطه می کردند، دیدم. تو را یافتم که دلیرانه ماندی و سپس فیروزمند، سبکبال و سرخوش، عاشقانه و آرام، به سمت پاک ترین درِ خوش عطر و روشن باقی رفتی؛ به سمت مرزی که تنها حس و فطرت، درک دارد که چه زیبا در آن سو، محبت ترین مهر خانگی با شمیم خوشبوی مهربانی بندگان خوش عاقبت، در برترین حالتشان، هستانه هستند. و چه سرخوش می رفتی به سوی دری که دانسته درک کردم که هست.
در آن لحظه که رها، میان این همه آتش خشم های تلقین شده، آزاد و خرسند به آن سو میرفتی؛ که خنده دار بود که قرن های قرن، این همه عاشقان انسان، از آن می آمدند و آمدند و می رفتند تا راه درِ روشن را به آنها که آرمان ها را نمی خواهند هم، نشان دهند و تکلیف کنند؛ به همانان که پیامبران را سر می بریدند، کتاب هاشان می سوزاندند و فکر می کردند در این دنیای نیمه و ناقص زودگذر خیالیشان، تا ابد عمر می کنند و باقی هستند، و دقیق همان لحظه که به غیر، تنها به ماده مشغول، در اوج قله های برج های سر به فلک زمین اند، ناگهان با دست های خالی مانده و چهره هایی کج و زشت، بد نما و ناپسند، برای حقی که انکار می کردند، در آزمایشی عجیب شکست خورده، به معنای ابدیتی حقیقی با شدید ترین ضربات برخورد می کنند و نا محترم به ماورای حق، پرت می شوند و در نهایت، در این دنیا تمام می شوند و به ناشکل ترین شکل، در دنیای بعد، بی پایان آغاز می شوند...هم آنها که بارها کتاب پر ز برکت و نور، ازشان نام برده و عجیب سرنوشت شومی دارند..
اما شما و شما در این دنیای زودگذر هم تمام نمی شوید و تا ابد پژواک آگاه حق جویی اتان در زمین و زمان به حق ایزد حکیم و دانای جهان بازتاب می خورد و تمام زیبایی از آن شما دوست داران زیبایی فطری، دوست داران گرمای خانواده، ادب و آداب محورهای معنا دوست و عاشق خداوند عالمتاب خواهد بود و ما می خواهیم که عضوی از جهان حقیقت کامل شما باشیم و دوستتان بداریم و تا ابد در راه حق بمانیم و بدانیم و در یادمان همیشه بماند که از این زندگی، به زندگی برتر و بزرگتر، درپناه حاکمیت الله حکیم، به دنیایی که نتیجه اعمال است، به معنا نقل مکان می کنیم، به بعد از این و به آنی که تا قیامت و لحظه داوری ادامه دار است.
یا حق

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 96 نفر 170 بار خواندند
محمد علی رضا پور (24 /04/ 1402)   | حفیظ (بستا) پور حفیظ (08 /05/ 1402)   | محمد مولوی (09 /05/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا