مانند تبری بردرخت
نگاهت مرا میکشد
کلمات بر زبانت مانند خار برقلبم فرو میرود
چگونه زخم هایم را تسکین دهم
چگونه نگاه تحقیر امیزت را هضم کنم
تحقیر در وجودم رشد و هم ره من آمده است
با وجودش درونم مانند زندانی است
و زندانبانش هم کلمات تو
و تمام احساساتم را درآن بند های زندان زندانی کرده ای
حال چگونه زندگی ات را به سر خواهی کرد
چگونه سر به سجده میگذاری
روزگار میگردد و من سرقرارمان روبه رویت می ایستم
صدایت پخش خواهد شد
و خدا انتقامم را خواهد گرفت
آن روز تسبیحت شاهد اعمالت بوده
و در آن جهان تو را با تسبیحت خدا به دار آویزد
لعنت بر آن عابد ظالم
که فهم عبادت را نفهمد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 15 امرداد 1402 21:43
درود بر شما
رضا اشرفی 25 امرداد 1402 15:41
محمد مولوی 15 امرداد 1402 23:23
سلام و درود
خوش آمدید
سروش اسکندری 16 امرداد 1402 11:33
چه زیبا بود ... درود بر شما
محمد مولوی 27 آذر 1402 00:20
درودی دوباره
تولدتان مبارک