شعرعرفانی:
وادی ... به وادی ...
ای کاش در راه «طلب» من نام گیرم
بر ملک معنا تاخته اِنعام گیرم
چون مهوشان ازشوق حق جامه درانم
با «عشق» دواسبه تازم و آرام گیرم
دامنکشان معشوق خودرا درنوردم
همچون کمندی صید خود در دام گیرم
درعرصه گاه «معرفت»، «عرّفتُ» گویم
وان گه دراین وادی غَنای تام گیرم
در بی نیازی شهره ی آفاق گردم
ازماسوا «مستغنی» و ابرام گیرم
«توحید» گوی قلّه ی وحدت شوم باز
از باده ی وحدانیّت یک جام گیرم
در وادی «حیرت» شوم ، «کلّ لسانه»
از«عرّف الله» شهرت مادام گیرم
منصوروار بانگ اناالحق برکشم زود
درقبله ی «فقر وفنا» اِحرام گیرم
برمسند دلدادگی تکیه زنم باز
عبرت ز عشق های مجاز و خام گیرم
ذکرثمین "قل هوالله احد" را
چون گلشکّر یا انگبین درکام گیرم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
سروش اسکندری 27 امرداد 1402 21:14
درود بر شما ... جناب خزائی چقدر زیبا سرودید
عبدالحسین خزائی 27 امرداد 1402 23:28
سلام ودرود برشما:
بسیارممنون وسپاسگزارم،لطفتون مستدام و روزگارتان به کام،????????????????????????