..قرآن ناطق.....
از زیر قرآن
که رد شد
از زندگی رد شد
پدر گفت
مگه قرآن را از زیر قرآن رد میکنند
اشک در چشمهای
مادر
بدرقه لباس خاکی اش
گم میشد
تا ابد
ابر بارانی ش
و
قوطی خالی کمپوت
اهدایی کودکی
لیوان آبش بود
یه روز
بهش گفتم لیوانت رو عوض کن
گفت بیت آلمال است
زیبا ترین لیوان دنیاست
گفتم حداقل یه بار
از آب پرش کن
حسرت پر شدنش بر سینه اش ماند
گفت
این عطش
داغ کودک شش ماهه
و.....
صورتش خیس شد
وقتی خاک کربلا
را دور دهان میمالید
و سربند
مادر پهلو شکسته می بست
یه روز
به طعنه بهش گفتم
خاکت کجاست
گفت
اینجا کاشاتنم
و
هنوز هر سال بر خط مرزی
آرش وار
سبز میکند
دشت شقایق میشود
بوی عطرش حافظ شهر میشود
آری
او را کاشتند
و آنجا جا کذاشتند
و بر سینه ماند
ماند
ماند
ماند
و
مادر هنوز
هر روز
کوچه را آب می پاشد
که وقتی میآید
گرد راه بر تنش نماند
بیاد حاج ابراهیم همت حاج حسین خرازی حاج احمد کاظمی شهید عطر آگین احمد پلارک و جاوید اثرها احمد متوسلیان و مهدی باکری و....
سیاوش دریابار.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 مهر 1402 19:05
درود بر شما
سیاوش دریابار 02 مهر 1402 10:53
سلام مانا باشید