دگر بیش
دگر بیش از این دلم را به تو نمیدهم
دگر بیش از این به دنبال مجنون نمیروم
دگر بیش از این گرد سنگی نمیگردم
دگر بیش از این سرم را هویدای جانان نمیکنم
دگر بیش از این از تو حرف نمیزنم
دگر بیش از این شبها چشم بر کوی تو نمی نهم
دیگر بیش از این لنگ نمیشوم
دیگر بیش از این راه نمیروم
دگر بیش از این به دنبال افسون آه نمیپرم
دگر بیش از این از این کوی نمیروم
دگر بیش از این رقص نمیکنم
پایکوبی نمیکنم مست نمیکنم
دگر بیش از این لب درد نمیآورم
دیگر بیش از این دل خستگی نمیکنم
دیگر بیش از این آب بهر تو نمیآورم
دگر بیش از این سنگی را خسته نمیکنم
دیگر بیش از این چشم را خسته نمیکنم
دیگر بیش از این حرف از عشق نمیزنم
اگر بیش از این حرف از درد نمیروم
دگر بیش از دف نمیزنم
دیگه بیش از این شبهای خسته نمیشوم
دگر بیش از این ادت نمیکنم
دیگر بیش از این یادت نمیکنم
دگر بیش از این نور نمیبرم
دیگر بیش از این می نمیخورم
بیش از این قلب اروم نمی شوم
دیگر بیش از این قصه گو نمیشوم
دگر بیش از این سرما نمیخورم
دیگر بیش از این نماز نمیخوانم
دگر بیش از این توبه نمیکنم دف نمیزنم
صبح نمیشوم عصر نمیشوم
دیگر بیش از این شام نمیشوم
دگر بیش از این دردستان تو نمیروم
به دنبال تو نمیشوم
دگر بیش از این زجرم نمیکنم
رنج نمیشوم چشم نمیبندم خسته نمیشوم
فقط در یک کلام عاشق میشوم
سیاوش دریابار سی یک فروردین 403
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 اردیبهشت 1403 09:20
!درود
محمود فتحی 04 اردیبهشت 1403 20:37
سلام درود شاعر