این همه بُرجهای غول آسا
این همه خانه های مسکونی
این طرف قصرهای اشرافی
آن طرف زاغه هایی از گونی
عدّه ای در رفاه و آسایش
فکرشان جای گردش بعدیست
آن طرف دست ِ کودکان ِ کار
ارمغانش سیاهی و سردیست
چشمهایی که پر غم و درد است
سینه هایی که گور ِ آمال است
جسمهایی که خسته از رنج است
این همه سهم ها که پامال است
زندگی های سرد ماشینی
قلبهایی که آهنی هستند
شهر ِ ما از غریبگی پُر شد
خویش و فامیل ناتنی هستند
گفته می شد که خانه ی دلها
جای ِ پروردگار ِ عالم بود
کعبه ی دل تهی شده امروز
خانه خالی فقط پُر از غم بود
پس کجا رفته است این انسان
آنکه بار ِ خدا به دوشش بود
آنکه از معرفت و یا اسرار
باده نوشیده بود و نوشش بود
آنکه بارش همه امانت بود
آنکه اشرف برای دنیا گشت
پس کجایست اینک این آدم
آدمی که بُرید و تنها گشت
وارث ِ عُسرت ِ همه اعصار
حرفهای ِ شنیدنی داری
درد ِ دل کن برای تو خوبست
کار و اعمال ِ دیدنی داری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 28 آذر 1402 11:00
درود و سلام موفق و مانا باشید