3 Stars

غمخانه ی دل

ارسال شده در تاریخ : 06 دی 1402 | شماره ثبت : H9427717

گُلِ خنده بر لب نشاندم ولی
همیشه غمی در دلم داشتم
نقابی زِ لبخند من می زدم
گُلِ غم برای خودم کاشتم

لبم چون بهاری که بَس زنده بود
سخن از درخت و بَر و بار داشت
درونم زمستانِ تاریک و سرد
شبیه کویری که بَس خار داشت

شبیه همان ماهِ غم خواره ام
چو غم خورد از غم تنش آب شد
نَزار و کُتَل رفت و چون بازگشت
مقامش زِ غم این چنین ناب شد

غمی که به یاقوتِ قلبم نشست
عیاری برای وجودم شده ست
چو گنجی درون نهانِ من است
همه هستی و دار و بودم شده ست

مَحَک زد بر این سنگِ غمگینِ سُرخ
چنین فاش شد قیمتِ چنته ام
چو مشتی که چون باز شد ، فاش شد
هر آنچه نهان بود در پنجه ام

غمی که درون وجود من است
چو مُرداب سنگین و خاموش بود
چو آتش که در زیر خاکستر ست
خموش است امّا پُر از جوش بود

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 38 نفر 43 بار خواندند
امیر عاجلو (07 /10/ 1402)   | abolfazl zaarei (10 /10/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (07 /10/ 1402)  
تعداد آرا :1


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا