3 Stars

شکنجه گر قهار

ارسال شده در تاریخ : 03 اسفند 1402 | شماره ثبت : H9428410

_با دست هایی که مدام توی هوا تکان می داد
روبه رویم نشسته بود
افسانه می گفت
یا که پند می داد؟!
نمی دانم...
_به گمانم
آغوشش
پرت ترین دژ ِفراموشی بود!
_دلم عجیب هوای تبعید شدن کرده بود
در تنگنای بازوانش...
_گاهی مکث می کرد و با اخم می گفت:
_حواست پیش من باشد!!!
و من با تمام بی حواسی؛می خندیدم:
_به چشم...
لب می گزید!که جدی باش...
_لب هایش را دوست داشتم
به گمانم طعم کُنار پرزین می داد؛
در بستر بی خوابی ِ عشق!
_شکنجه گر قهاری می شد
اگر در خلوتی...
_ای کاش به دامش می افتادم...
چشم هایش برای هزاران شب
حکایت ها داشت...

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 43 نفر 93 بار خواندند
امیر عاجلو (04 /12/ 1402)   | محمد مولوی (04 /12/ 1402)   | افسانه نجفی (05 /12/ 1402)   | محمود فتحی (06 /12/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (04 /12/ 1402)  محمد مولوی (04 /12/ 1402)  افسانه نجفی (05 /02/ 1403)  
تعداد آرا :3


نظر 3

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا