آهای!
های!
سلام!
منم، مهرشاعر،
صدایم را میشنوی؟
اینجایم!
کمی اینسوتر،
آری، همان جای همیشگی،
پشت سوراخ جنها نشستهام.
مهم نیست که نمیبینیام،
ولی خوب گوش کن!
گذشته گذشته است.
زلزله، سیل و فردا که نوبت حملۀ گاومیشهاست،
همه گذشته است،
اما هنوز چارهای هست.
اینجا،
از پشت سوراخ جنها،
فقط به فریاد میتوانم سخن گفت.
جنها استراق سمع می کنند
و شهابهایم تمام شده است.
اینک، چاره را جز به نجوا نمیتوان.
آهای!
غیب نمیگویم.
-به پیامبران تهمت شاعری میزنند.
به شاعران وصلۀ پیامبری نمیچسبد.-
صدایم را میشنوی؟
آواز یاکریمهای حیات ما
همه این شده:
فرصت نداریم! فرصت نداریم!
های!
آهاااااای!
صدایم را میشنوی؟
هنوز چارهای هست...
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
سعید فلاحی 27 فروردین 1398 20:11
سلام شاعر جان
شعر زیبای شما را خواندم و فروان لذت بردم
احسنت و آفرین
موفقیت و پیشرفت شما را آرزومندم
محسن بیاتیان 30 فروردین 1398 23:37
سلام
زیبا بود
موفق باشید
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:45
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.
محمد مولوی 01 شهریور 1401 00:29
درود
تولدتان مبارک