نفســم گرفتــــ از این هجــــر
خُــمِ این شرابـــــــ بشــکن
نه به نـــاز، کُن تنعــــم
نه به قــهر روی بگـــــردان
++++++++++++++++++++++++++++++++++
برآنـم به رقص آیـم
در این ایـــوان تا گریبـــان
++++++++++++++++++++++++++++++++++
از درونــم آوازبرگیــریـد
که رهیـــده ام از این بـنـــد....؛
مرا به حـبس قافیــه اجبــار نشـــاید
آنچه در صنعت عشـــق مــراد است بـــاید !
+++++++++++++++++++++++++++++++++++
دیگر اشعــارم با نقاب های خود قرابتــی نــدارد؛
اگر بزمی ست در این مجـلس از جوهــر عشـــق آیـــد
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بسـان غریقـی از نگاهتــــ !
چه خوشبختــــ می بینم خویشــتن را
در واپسیــن قطره هـــای تشنـــگی..
ـ .
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
گفتـا به تضرع !
دو سه روز جیــران باش
گفتــم به تکلفــــ از این شهر خواهــم رفتـــــ
+++++++++++++++++++++++++++++++++++
به زبـــان دل سخــن گوی
که ترنــم از نهــــان استــــــ
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
آرزوهـــایم
خـــاطراتی بود که با او گذشتـــــ
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
در تنگـــ چشمــانش
مرغی ستــــ ماهیخـــوار
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
سرانجـــام
روزی از یاد هایمـــان
داد بر می خیـــزد
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
بر من خـرده مگیر ای دوست !
اندوهت را تا روشنای عشــق پاس میـدارم ؛
و سپیــده دمان بر زورقی بی نشـان
رهسپـار سرزمینت خواهــم شد....
و تو را ای همسـفر!
به حلاوتــی می سپــارم
که بادبــانش
سمت یار میگســار است......
پی نوشت
_________________________________________
به تلمیــح یافـتــم فتوحــات عشــق