چقدر دلتنگم این روزا منو غمها شبو تنها
یه بغضی تو گلو دارم از این دنیا از این دنیا
صدای بی کَسی هامو شنیده اون که تا دیروز
فقط اسمم رولبهاش بود ولی خالی شده امروز
همیشه شاه بیت من غزل بارون چشماته
سوزوندم دفتر شعرو که مث قاب عکساته
حواست هست بی تابم شبا تا صبح بیدارم
چشامو رو دلم بستم پر از انکار انکارم
مث بیماری مزمن که لبریزه تو این خونه
یه روز حال دلم خوبه یه روزداغون داغونه
یه روز عصر پاییزی چه راحت رد شداز پیشم
ومن با خاطرات اون، یه اسفند رو آتیشم
غریبونه نگاهم رو به راه رفتنش بستم
بدون تا لحظه ی مرگم همیشه عاشقش هستم
سعیده طباطبایی (تبسم)
1/8/1394
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
مسعود احمدی 03 آبان 1394 22:00
یه روز عصر پاییزی چه راحت رد شداز پیشم
ومن با خاطرات اون، یه اسفند رو آتیشم
درود بر شما بانو طباطبایی . لذت می برم از این شعر زیبا و اشعار خوبی که در کارگاه شعر می گذارید . زنده باد
پوران محتشم 05 آبان 1394 14:07
ممنون سعیده جان.
شاهد رحمانی 05 آبان 1394 22:58
سلام بانوی گرامی
ترانه ی زیبایی بود درود بر شما
جواد صارمی 06 آبان 1394 21:30
احسنت
دادا بیلوردی 06 آبان 1394 22:09
درود بر بانوی پر احساس - سرکار خانم طباطبایی
.
بهره مند شدم از ترانه ی زیبایتان
مهدی صادقی مود 07 آبان 1394 20:33
درود برشما دوست عزیز
مث بیماری مزمن که لبریزه تو این خونه
یه روز حال دلم خوبه یه روزداغون داغونه