یخ زدن در زیرِ صفرِ غم، بهارِ عاشقی ست
این تناقض هم دلیلش از فشارِ عاشقی ست
چون شهابی بی رمق سردرگمم در این خلا
گر چه سرگردانی ام هم بر مدارِ عاشقی ست
مثلِ انباری پر از باروتم و چشمت شَرَر
لحظه ی دیدار با تو، انفجارِ عاشقی ست
نه ... چه میگویم، نگاهت بُمب و خود هم داعشی
پلک اگر بر هم فشاری، انتحارِ عاشقی ست
با نگاهت آسمان را در قفس زندان مکن
حبسِ دریا بین تُنگی، احتکارِ عاشقی ست
دل که از عشقِ تو آبستن شده ، این نطفه اش
وارثِ جامانده از قول و قرارِ عاشقی ست
دین و دل در پای خاطرخواهی ام ، بر باد رفت
رو به من کردی و گفتی: 'این قمار عاشقی ست'
جواد صارمی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
محمد جوکار 04 تیر 1396 03:43
درود و افرینت باد جناب صارمی عزیز
احساس ناب و سرشار و قلم زیبایتان ستودنی ست
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 06 تیر 1396 01:45
درود بر شما
قلم زیبایتان همیشه نویسا
فاطمه گودرزی 11 اردیبهشت 1399 22:06
درود