پیله ای پوچم که در من آرزویی مرده است
ضربه شستی از تمامِ نارفیقان ، خورده است
لخته شد در قلبِ من، جریان احساسی که بود
سوزشِ سمتِ چپِ سینه ، مرا آزرده است
کودکِ ترسوی خاله خاله بازی های تو
سالیان سال ، در کنجِ اتاق افسرده است
او که دم از عشق می زد با تمام اشتیاق
مثل بخت ِپوچ من با گریه خوابش برده است
در میانِ خاک گلدان، گوشه ی ایوان دل
یادگارِ روزهای عاشقی ، پژمرده است
مثل فولادی که در زیر فشار از هر طرف
لحظه ای نشکسته اما از کمر تا خورده است
#جوادصارمی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
علی روح افزا 25 آبان 1396 12:53
درود بر شما .
بسیار زیبا بود شاعر
پاینده باشی اگه میشد بیشتر از یک رای داد حتما 10 ها رای به شعر شما میدادم
در پناه حق ...............
فاطمه گودرزی 11 اردیبهشت 1399 21:55