در نگاهم، باغ تلخواب صبح بهاری یک هوای بارانی بود
مسئله بودن و نبودنت نیست، مسئله رفتن و نیامدنت است
نخلهای کشته داده دادِ گریه سر دادند، قطره قطره آب حوض پای آنهاراگرفت
آب چشمه جویبارهارا آغوش خویش کرد، رد پای تو رادربغل گرفت و پنهان کرد
تک درخت بنیو شکسته در برحوض، سایه اش هم ماندگار نشد
قسمت بالا نشینش بکرایی وترنجش دورم هرچه پیچیدند... نه!...بدونت بهارم بهاری نشد!
لب چشمه هم ترک خورد مثل دستان خشکیده ات
هرچه فروردین، در من جوانه زد؛ درباغ تلخواب خشکیده شد
خنکای نسیم نوروزی! شاخه های سر به دار را نشکن روی دل خاطره هایم
قول دادی که باز برگردی! لااقل این قرار را نشکن!
بزن و با خودت تبانی کن،وسط باغ شکوفه کن
بی خیال رفتنت ای بزرگ مردمیدان ما تاتوهستی عشق باهم بودن است
.گرچه دلم هوای دیدنت کرد بغض درگلویم یادرفتنت کرد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
مسعود احمدی 24 دی 1394 01:21
درود بر شما
محمد شیرین زاده 24 دی 1394 20:37
قشنگ بو د
اله یار خادمیان 25 دی 1394 01:49
درود و سلام موفق و موید باشی عزیز
منوچهر منوچهری(بیدل) 25 دی 1394 10:12
بسیار زیبا درودتان باد عالیست
بهنام مرادی 26 دی 1394 16:29
درود جناب هاشمی گرامی
زیبا بود
کرم عرب عامری 28 دی 1394 23:24