غلامحسین خورشیدی, [22.06.17 11:28]
(ای پناه پر گناهان)
بود قدر وده دل آرا،
سر مهری، شه عالم، گدا را!
شدم رنجین، پنه می خواهم ای یار،
به سختی اندرم، جویم تو را چار!
به درگاه تو می نالم صنم چون،
به فریادم رسی با مهر افزون!
ز غیرت من کجا جویم پناهی؟،
گشایش را ز غیرت کو که راهی؟
پذیری اندک و بخشی تو بسیار،
به دوشم بار سنگین رفته بردار!
دلم با نور ایمان روشنی بخش،
یقینی ده نبینم جز تو را نقش!
بدانچ استی ز تو، من را رضایت،
ببندم این لبان را از شکایت!
تو ای پایان ره بر آرزویم،
هر آن می جویم از غیرت که جویم؟!
گنهکارم؟، که پوشاند گنه را؟!،
هراسانم؟، که ره داند ز چه را؟!
شها!، لغزیده ام، بخشایشی ده،
گرفتار استمی، بگشایشی ده!
به در استاده ام تا در گشایی!،
که آخر من گدا هستم تو شاهی!
چنان کشتی که توفانش گرفته،
نگه می جویدت این جان بهشته!
اگر دستم نگیری تو در این ماه،
نه بتوان خود برون گشتن از این چاه!
اگر تنها به خوبان در گشایی،
به من دانم که آتش شد روایی!
سر مهری اگر بر روزه داران،
من استم در میان نا به چاران!
گنهکارم ولی مهر آور استی،
چه غم دارم که چون تو داور استی؟!
چو می دانم تو را رحمت فزون است،
چه ترسی تا که احوالم نگون است؟!
پناه پر گناهان دست من گیر،
که بس سنگین شده بار و مرا چیر!
کنون "عارف" سرش پایین به درگه،
که بگشاید به رویش دربی آن شه!
غلامحسین خورشیدی(عارف)
96/3/27
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 06 تیر 1396 01:47
درود بر شما
قلم زیبایتان همیشه نویسا
علی معصومی 05 اردیبهشت 1399 10:42
درودها برشما
ارجمند
••••
☆☆☆☆☆