قایق ماهیگیر
قایق ماهیگیر، روی دریا می رفت
مثل قویی آرام ، نرم و زیبا می رفت
کودک ماهیگیر، کنج آن قایق پیر
پی یک لقمه نان،تک و تنها می رفت
کودک ماهیگیر، تور خود را انداخت
چشمهایش با تور، ته دریا می رفت
تور-میراث پدر- پر شد از ماهیها
قایقش اما باز ،راه خود را می رفت
ناگهان طوفان شد ، موجها زنده شدند
آب دریا لحظه ،لحظه بالا می رفت
***
و غروب آنروز، یک زن تنها دید
لاشه ی قایق پیر ، قعر شنها می رفت
آرش آذرپیک
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
علیرضا خسروی 01 دی 1394 21:49
درود بر شما
مسعود احمدی 01 دی 1394 23:04
کودک ماهیگیر، کنج آن قایق پیر
پی یک لقمه نان،تک و تنها می رفت
درود جناب آذرپیک عزیز
نسرین قلندری 03 دی 1394 10:26
بی نهایت درود
فرزین خورشیدوند 05 دی 1394 02:49
درود بر شاعر گرامی
شعر شما را خواندم
موفق باشید در پناه حق
فرزین خورشیدوند