ندُزد از من
فدای چشمهایت من ؛ که بارد مهـربانی را
نـدُزد از من نکن پنهان نـگاه آسمانی را
ملک های وفا گُستر همه خرسـند ازآن پـیوند
به جام جانمان ریزند عطـشهای جـوانی را
تو هم دمساز اگر باشی ؛ زدی مُهر اجـابت را
به پای برگ سبزی که شکوفد زندگانی را
مِی و میخانه و ساقی شب و مهـــتاب و مشتاقی
همه در قالب عشـقـند و پویند عشقبانی را
دلم آهسته می کوبد به تخت سینه ام انگار
تو را میخواهــد از عالم ؛ نه عُمــر جاودانی را
محک بر گوهرعشقم نَزن الماس بی همتاست
رقیب مهر آفاق است می رخشد جهانی را
تحّصُن کرده در محراب عشق ؟ آیا شود فاتح
که معـبودش بداد آید بکوبد نا توانی را
"سَلیما" این چه نیروئی است ،کزمن تافلک خیزد
به عشق آویزد و ریزد بدور، اجزاء فانی را
پیرنظر "سلبیم"
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
علیرضا خسروی 11 آذر 1394 11:28
درود
محسن بیاتیان 11 آذر 1394 22:45
سلام و دورود
متفکرانه بود اما ببخشید زبان کهنه ای داشت
چقدر زیبا می شد اگر ازبیت اول سنگ بنا را امروزی تر می گذاشتید
بازهم جسارت بنده را عفو بفرمایید
بهنام مرادی 12 آذر 1394 18:02
جناب پیر نظر عزیز
شعر زیبای ندزد از من را خواندم و مثل همیشه لذت بردم و اشعار سرکار بسیار زیباست
و ممنونم از شما گرامی
طلعت خیاط پیشه 12 آذر 1394 20:26
درود بر شما جناب پیر نظر ارجمند
مهری خسرو جودی 14 آذر 1394 19:06
سلام بزرکوار استاد گرامی احنست عالی مثل همیشه
مجتبی جلالتی 21 فروردین 1399 11:11
هزاران درود
قلم توانایتان رامی ستایم