3 Stars

آن لحظه ای که ...؟

ارسال شده در تاریخ : 06 شهریور 1401 | شماره ثبت : H9422053

آن لحظه ای که ...؟

آن لحظه ای که دیدمت آوراشد ارکان من
باقوس ابرو ناز چشم آتش زدی برجان من

دل اختیار از تن گرفت افتاد رعشه دست وپا
مانند اعدامی ، که در اجرای حکم افتد سخن

اماگناه من نبودعقل سلیم از سرپرید
باغمزه و ناز و ادا کندی ز بن بنیان من

چون شاپرک بی اختیارافتان خیزان دور تو
چرخیدم اما غافل از آتش تویی من پیرهن

درشاه بیت هر غزل چون رخ نمایان می کنی
بارقص نرم واژه ها دل می سپارم بر تومن

الماسگون درتابشی بر سینه ی صرافها
یعنی به هرسوبنگری توچون دلاری ، من تومن

مجنون منم لیلا تو یی فرهاد من شیرین تویی
درحسرت آغوش هم میمیریم از رسوا شدن

تدبیر ناپاکان دهر انگیزگاه فتنه هاست
باید بفهمی زان سبب تقدیرمان شد ؟ ع تو ع

پیرنظر "سلیم"
خراداد.... ۹۹

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 40 نفر 64 بار خواندند
امیر عاجلو (07 /06/ 1401)   | ولی اله بایبوردی (08 /06/ 1401)   | محمد مولوی (08 /06/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (07 /06/ 1401)  ولی اله بایبوردی (08 /06/ 1401)  محمد مولوی (08 /06/ 1401)  
تعداد آرا :3


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا