ازخویشتن رهاباش
ای دل بهانه کم کن با سینه بی ریا باش
از غصه ها بپرهیز آئینهٔ صفا باش
من باتو هم مسیرم تا انتهای دنیا
درآزمون هستی ازخویشتن رها باش
درشهر غم فروشان از بغض تن برون شو
باجام و ساز و آواز خاموش را صدا باش
در دیگ مهربانی دایم بجوش بامهر
بر زخم کهنه مرهم بر دردها دوا باش
قانون مهرورزی امری خدا پسند است
باتاج پادشاهی هم بادهٔ گدا باش
مانند ابرهای راحل ببار و بگذر
مأنوس و بی ریا بر هر بینوا نواباش
فرزانگی فراگیر از رقص نرم باران
بر آب و خاک و دانه و عیدانهٔ خداباش
بر شعله های کینه دامن مزن (سلیما)
بر کهنه زخم دلها شالوده شفاباش
پیرنظر (سلیم)
اسفند ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 30 فروردین 1402 08:28
درود بر شما