بسم اللطیف
غزل خداحافظی
دوری عنان صبر ز دستم رهانده است
دل را غمی غریب به آتش کشانده است
این 《آتش نهفته که در سینه من است》
من را به سوی راه غم و رنج رانده است
پرپر شده است امید و شکفته است درد و رنج
از غصه ای که ریشه در این دل دوانده است
مانده است چشم های تر من به آسمان
آنجا که صبر نیز گریبان درانده است
بر چشم اشکبار من امشب ز دوریت
بنگر که باز حسرت دیدار مانده است
هنگام رفتن تو خیال جداییت
من را به کنج خلوت احزان نشانده است
عمری در این مسافت بیهوده طی شد و
این غم مرا به دوره پیری رسانده است
دیگر سحر شده است و به هم ریخت این غزل
از اشک ها که چشم به کاغذ فشانده است
این شعر را به وقت خداحافظی تو
مهدی ز دوردست به افسوس خوانده است
#مهدی_رستگاری
چهاردهم اردیبهشت یکهزار و چهارصد و یک خورشیدی
چهارم مه سال ۲۰۲۲ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۷۰۷
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 19 اردیبهشت 1401 19:32
سلام ودرود
مهدی رستگاری 21 اردیبهشت 1401 08:31
درود و سپاس و ارادت
علی مزینانی عسکری 20 اردیبهشت 1401 02:12
سلام و عرض ادب
احسنت
مهدی رستگاری 21 اردیبهشت 1401 08:32
درود و سپاس و ارادت. متشکرم