بسمه العزیز
بی کَسی
در اوج گیری هجوم بی امان بی کَسی
کس را نمی بینم به یاری در زمان بی کَسی
دورم من از کل کسان خویش و در این حال خود
ره می سپارم روز وشب با کاروان بی کَسی
ره برده تا در عمق مغز استخوان و من به خود
می پیچم اینجا باز از درد نهان بی کَسی
تنهایی مردم پدیدار است و بی شک و گمان
پیدا است در روی همه نقش و نشان بی کَسی
گر چشم دل بینا شود بیند قیامت گشته در
بحبحوحه بحرانی جامه دران بی کَسی
می افتم از پای و نمی بینم توانی در خودم
تاثیر در من کرده دیگر شوکران بی کَسی
جان می سپارد مهدی؛ اینک ماه من کی می شوی
طالع تو از آفاق جان در آسمان بی کَسی؟
گر تو بیایی یک زمان چنگال و دندان بشکنم
با عشق رستم وار بر دیو دمان بی کَسی
#مهدی_رستگاری
دوم مرداد ماه سال یکهزار و چهارصد خورشیدی
بیست و چهارم ژوئیه سال 2021 میلادی
دفتر شعر روزگاران
۱۲۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 25 تیر 1402 14:15
سلام ودرود
مهدی رستگاری 26 تیر 1402 07:57
درود و سپاس