بسمه المهیمن
چشم انتظار
دلمرده بی تو در دیار مردگان جا مانده ام
گویی که جانم رفته و در حال اغما مانده ام
در این غروب آشفته وار و بی قرار و سرنگون
در پهنه دشت جنون محروم و تنها مانده ام
با رفتن خورشید من آشفته از دیروزم و
چشم انتظار معجزه در گام فردا مانده ام
مشتاق با تو بودنم اما چه سود از اشتیاق
دلتنگ تو فرسنگ ها دور از تو اینجا مانده ام
تاریکی و سرمای شب می آید و حس می کنم
بی هیچ اغراقی به زیر وزن دنیا مانده ام
مهدی در این حال عجب وار از خدا یاری طلب
چون در شروع فتنه ها بی یار و یارا مانده ام
آید صدای زوزه یک گله گرگ از دور و من
در انجماد شوم و بی انجام سرما مانده ام
#مهدی_رستگاری
نوزدهم دی سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
بیست و ششم جمادی الثانی ۱۴۴۵ هجری قمری
بداهه سرایی گروه ادبی 《گلشن شعرا》
دفتر شعر شیدایی
۶۵۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 20 دی 1402 11:51
.مانا باشید و شاعر
مهدی رستگاری 22 دی 1402 22:44
درود و سپاس
سامان نظری 20 دی 1402 12:39
سلام بزرگوار بسیار عالی مانا باشید
مهدی رستگاری 22 دی 1402 22:44
درود و سپاس فراوان
سیدیحیی حسینی 22 دی 1402 18:02
درودها
????????
مهدی رستگاری 22 دی 1402 22:44
لطف دارید
محمود فتحی 23 دی 1402 11:23
سلام شاعر گرامی ستودنیست وزیبا