( خسته ام از عاشقی )
گرچه که رفتی ومن ، سوختم ازاین جفا
عشقِ تو دیگر مرا ، نیست بسَر بی وَفا
چشمِ شَرَر بارِ تو ، داده فنا هستیم
شُکر کنم شد خموش ، آتشِ این ماجرا
سنگ شده این دلم ، مثلِ دلِ سنگِ تو
عاقبت از این سفر ، راه نمودم جدا
سینه یِ پُر شورمن ، شد تُهی ازمهرِتو
دل شده ازمحبس و ، قیدو رَسَن هارَها
گوکه دلی رانبود ، خون شده ازعشقِ تو
با غم و هجرانِ تو ، نیست دگر آشنا
یاکه دوچشمی زاَشک،دردلِ شب رنگِ خون
اَشک نریزد دگر ، چشم ترم در مَسا
از تو بُتی ساختم ، ماه رُخی چون مَلَک
مست بُدم بی خرد ، بر مرضی مبتلا
در پیِ تو خسته ام ، عشق گدایی کنم
حالِ دلم را نگر ، نیست دگر اِشتها
دل نشوَد بعد ازاین ، نازِ تو را مشتری
تا به لحَد گویمش ، بر دلِ خود مرحبا
نقش نگردد دگر ، عکس رخت بردلم
پاره کنم عکس تو ، از در و دیوارها
این غزلت ای (حبیب) ، بویِ عجیبی دهد
سازِ جدایی زَند ، از مِی و میخانه ها
........حبیب رضائی رازلیقی
قالب : غزل ـ وزن دوری
وزن : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن
بحر: منسرح مطوی مکشوف
پ ـ ن
شعری که آئینی نشد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
حبیب رضایی رازلیقی 24 شهریور 1397 04:51
سلام به بزرگواران و اساتید محترم سایت
بسیار وزین شعر ایران
این غزل متفاوت با غزلهای دیگر سروده شده است
اما نکته مهم اینجاست که این شعر توسط
بنده حقیر که آئینی میسرایم گفته شده
اما به عرض دوستان برسانم این شعر اصلا
ریشه در آئینی ندارد
و یک اتفاق موجب سرایش این شعر گشت
اتفاقی که مربوط به یکی از آشنایان من رخ داد
عاشقی که بعد از سالها عاشقی معشوقش تنهایش گذاشت
اونهم به یک علت بسیار کوچک
لذا بنده بسیار متاثر از این حرکت آن حرکت ناجوانمردانه شدم و بنا به درخواست این دوستم
سرودم تا تسلی برای خاطر ایشان شوم
بعد با وجود تردید بسیار در شعر ایران پست کردم
چرا که احساس کردم اینگونه شعر ها شاید تسلی بخش بعضی شکست خوردگان در عشق باشد
بازهم به عرض میرسانم که اصلا این شعر آئینی
نیست و نمیتواند شعر آئینی شود
همه ی شما دوستان را دوست دارم
یا علی ع
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 06 مهر 1397 23:25
درود استاد ارجمند
حبیب رضایی رازلیقی 23 مهر 1397 01:06
درود برشما استاد فرهیخته
همراهی شما موجب افتخار است
حبیب رضایی رازلیقی 23 مهر 1397 01:07