هرکسی بعد از تو آمد ، شرح حالم را شنید
هیچ کس اما مرا ، آنقدر بی تاب ات ندید
سایه بان حسرتم ، از بی کسی ها پر شده
درد غربت را ببین ، تا گیجگاه من رسید
در تلنبار غم و بیخ گلوی خاطرات
در دبستانی ترین احساس ، قلبم می تپید
من پرستو زاده ی عشقم ، که در احساس من
ماه یک شب ، از افق بر دشت چشمانم دمید
شوق رویت دارم ای مهتاب هر شب در غزل
بی تو باران هم ، مرا از شاخه ی بغضم نچید
در " پرستش " رنگ احساسم ، همیشه آبی و
با تو حتا می توان در موج دریا آرمید.
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۱۷
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 14 شهریور 1395 00:05
" در تلنبار غم و بیخ گلوی خاطرات
در دبستانی ترین احساس ، قلبم می تپید"
آه ای بغض تب آلود شب یلدای من
کوچه در دلواپسی خود تو را هرگز ندید
قاب عکس خاطرات تو شده صدها غزل
مثنوی رنج من با تو بپایانش رسید
باید امشب شعرهایم را نثار تو کنم
مثل ان شاعر که شعرش عاشقانه پرکشید
شعله غم بر دل و جان گرفتارم زدی
غافل از آنکه دلم با ناز چشمت می تپید.... بداهه
===============
درود و آفرین بر قلم توانا و کلام شیوا و دلنشینت
رقص قلمت پایدار
پرستش مددی 31 شهریور 1395 00:34
عرض ادب و احترام
سپاسگزارم از همراهی همیشگیتان
بداهه بسیار زیبایی سرودید استادم
قلمتان جاودان
می آموزم از شما
اله یار خادمیان 14 شهریور 1395 06:56
درود ها بر شما احسنت کوشا باشی و سیال
پرستش مددی 31 شهریور 1395 00:35
درود بر شما جناب خادمیان گرامی
سپاسگزارم