این روزها دست نگاهم خالی از شعر است
هر قطره ی باران فقط تمثالی از شعر است
جریان شفاف نگاهم رو به دریا نیست
در من تب دریایی سیالی از شعر است
ای ابرهای تیره بر ذوقم ببارانید
باران بی تابی که شاید بالی از شعر است
مجنون من برگرد لیلایت سفر کرده
این شهر بی لیلا فقط پوشالی از شعر است
هرچند میدانم در روی غم بسته ست
اما غزال پویایی اعمالی از شعر است
اینجا " پرستش" گاه احساس غزلها نیست
اینجا تفرجگاه سبزی خالی از شعر است
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۲.۰۳
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5