مثل تصویر ماه در آبی
نفست بوی آسمان دارد
باغ با خنده های سوزانت
در هوای تو نقش جان دارد
من اناری شکفته بی فصلم
دانه دانه چکیده ام در خود
سالها می روم پس از باران
به تبسم رسیده ام در خود
آه ای بیقرار چشمانت
ابرهای بهار تقدیرم
نم نم از آسمان چکیده شدم
راه نبض تو را نمی گیرم
زل بزن در نگاه من امشب
من پر از سایه بان مهتابم
سالها می شود که بی رفتن
روی شهر شعور می تابم
با نگاهت پرنده ها سیرند
شوق پرواز مانده در نفسم
به عقب برنگرد می بینی
من گرفتار میله ی قفسم
اشک گاهی زلال احساس است
معبد چشمهای باران است
با " پرستش " بخوان که سر برسد
هر نمازی که لطف یزدان است
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۲.۲۱
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5