من سوره ی سکوت تو در کیش باورم
دارم برای عشق تو برهان می آورم
با من نشسته فکر و خیال تو در غزل
در من چکیده خلوت شب های بسترم
پای سکوت مدعیانت شکسته ام
در مذهب نگاه تو عمری پیمبرم
بر شانه های خسته ی تو شعر آبشار
بر شاخه های سبز تو در خویش می پرم
بر تاج عشق تو چو هما تا شکوه قاف
روی لبت حکایت قند مکررم
وقت وداع ، شعر به پایان نمی رسد
سرگیجه های شهد شراب تو در سرم
پرواز در مسیر نگاه تو زندگیست
با طعم عشق خنده ی سرخت برابرم
پای نگاه شوق " پرستش " نشسته اند
گلواژه های چشم تو در قاب دفترم
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۵.۰۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 22 مهر 1396 01:47
"با من نشسته فکر و خیال تو در غزل"
کندوی خنده های تو لبریز از عسل
دیوارهای شهر ، پس از تو خراب شد
در امتداد چشم تو پس لرزه ی گسل
این کشمکش ، همیشه ی تاریخ بوده است
چشم تو و ، خیال منِ دیوانه ، در جدل
این شعرها بدرد نگاهت نمی خورند
در لابلای خنده ی بانوی بی مثل... بداهه
============
درودها بر قلم ناب و نغز و الهام برانگیزتان
پرستش مددی 27 مهر 1396 19:51
دروتان باد استاد جوکار گرانمهر ،
بسیار زیبا سرودید ،
می اموزم از شما بزرگوار
سپاسگزار مهر و لطف بیکرانتان هستم