گشته ام خاکستر خورشید می بینید
من که بودم روزگاری بید می بینید
سرنشین ابرها در کوچه ی بیداد
ماه را سرگشته و نومید می بینید
می ستایم عشق را تنها در این دنیا
مهر را در چهره ی ناهید می بینید
شرم بر تقویم بی معنای این دنیا
گاه پائیز است و گاهی عید می بینید
نیستم هم فال دنیا شعرهایم را
یادگار و نقش مروارید می بینید ؟
جان من در کوچه سار مهربانی ها
شاعران را تشنه در تبعید می بینید ؟
شعرشان شبرنگ پر احساس خونین است
جام رنگین در کف جمشید می بینید ؟
بیشتر با این جماعت مهربان باشید
بر تغزل مِهر را تشدید می بینید ؟
چون که با هر بیتشان تاریخ می رقصد
شعر را آیینه ای جاوید می بینید ؟
شعر تا افروخت دیگر هفته ها زیباست
شنبه را بر جمعه ها تمدید می بینید
نوش بر احساستان این لذت آرام
مُهر ما را از طرف ، تایید می بینید
حالتان خوب و هوای عشقتان پرجوش
این دعا را هم نمی بینید ، می بینید
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 مهر 1399 20:31
درود و سلام موفق و مانا باشید